به یاد آدرین افتادم.داشت چکار میکرد؟
کجا بود؟
با چه کسی بود؟
زندگی مان چی؟بعد از این چه شکلی میشد؟
هر چه بیشتر فکر میکردم،بیشتر در خودم فرو می رفتم.خیلی خسته بودم.چشم هایم را بستم و خیال کردم که آدرین آمده.کنارم می نشیند.می بوسیدم، انگشتانش را روی لب هایم میگذارد.هنوز میتوانم تماس دلپذیر دستش را روی گردنم احساس کنم، صدایش را ،گرمایش را، بویش را.
چه خواب و خیالی.
چه خواب و خیالی؛فقط کافی است به آنها فکر کنم.
چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوستش داریم،از یاد ببریم؟
چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟
کاش کسی به من ساعت شنی میداد.

دوستش داشتم - آنا گاوالدا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

MASHHAD-ISFAHAN Lisa خدمات ساختمانی بهترین آموزشگاه زبان درب پارکینگ بازی Hytale Wildtree دانلود رایگان مقاله9 خطی بر صفحۀ آسمان